علوم قرآن به دانشهايي گفته ميشود كه در خدمت فهم بهتر قرآن است.علومي مانند شأن نزول آيات احكام و تشابه،ناسخ و منسوخ،مجمل،مبين،اعجاز و…. از جمله آنهاست.قرآن پژوهان درباره اين علوم آثار مستقلي عرضه كردهاند و برخي مفسران نيز در مقدمههاي تفسير خود و يا لابلاي آن به گونهاي مبسوط يا محدود آن را مورد بحث قرار دادهاند.ابوالفتوح رازي نيز در تفسير خود به طور محدود به برخي از اين دانشها پرداخته است.اين مقاله از آن ميان،تفسير و تاويل،ناسخ و منسوخ،احكام و تشابه و نكتههايي در خصوص آيات مكي و مدني را بررسي كرده است.در بحث تفسير و تاويل،ابوالفتوح افزون بر گفتههاي مفسران پيشين چيزي اضافه ندارد و در واقع شارح آنهاست.
در موضوع ناسخ و منسوخ،در برخي مواضع اجتهاد و رويكردي نقادانه داشته و در بعضي موارد نيز صرفاً ناقل است.ابوالفتوح تاويل برخي آيات متشابه را مشروط به پاي بندي به موازين و قواعد تاويل براي غير راسخين در علم مجاز مي شمارد.مكي و مدني در تفسير ابوالفتوح بازتابي ندارد و نكته هايي كه و ي در اين تفسير پيرامون آنها بيان كرده در واقع گفته هاي كساني چون شيخ طوسي و برخي مفسران ديگر است.
تفسير علوم قرآني،ابوالفتوح رازي،ناسخ و منسوخ،احكام و تشابه.
حسين بن علي بن محمد بن احمد رازي معروف به ابوالفتوح رازي از عالمان و مفسران شيعي قرن ششم بود.اجداد وي از نيشابور به ري رفته و در آنجا ساكن شدهاند.از سوانح حيات او به ويژه ولادت و وفاتش،اطلاع دقيقي وجود ندارد.اما محققان در تتبعهاي خود به اين نتيجه رسيدهاند كه وي از عالمان و متكلمان اواخر قرن پنجم و اوايل تا اواسط قرن ششم هجري بوده است.1
ابوالفتوح احتمالاً تا سال 554 در قيد حيات بوده است.2 به تصريح خود مفسّر در لابلاي تفسير روض الجنان ، وي از اولاد نافع بن بديل و رقاء خزاعي صحابي رسول خدا (ص) بوده است.3
قديم ترين شرح حال او توسط دو تن از مبارزترين شاگردان ابوالفتوح يعني شيخ منتجب الدين رازي و ابن شهر آشوب مازندراني به رشته تحرير درآمده است.4
بر اساس همين گزارشها،وي غير از تفسير،در وعظ و خطابه و ادبيات نيز دستي توانا داشت.ابوالفتوح از پدر خود علي بن محمد،ابو علي طوسي فرزند شيخ طوسي و قاضي فاضل حسن استرابادي روايت نقل كرده است و چنان كه گفته شد دو تن از مهم ترين شاگردان وي نيز عبارت بودند از:شيخ منتجب الدين رازي و ابن شهر آشوب مازندراني.
افزون بر تفسير روض الجنان و روح الجنان وي در شرح احاديث و علم كلام نيز آثاري از خود به يادگار گذاشته است . شرح شهاب الاخبار قاضي ابوعبدالله محمد قصاعي (متوفي 454 هـ ) در حديث ، و رساله هاي «يوحنا» به فارسي در اثبات عقايد شيعه و در علم كلام و نيز رساله حسنيّه ، آن هم در علم امامت و كلام و به زبان عربي كه بعدها به فارسي برگردانده شد ، آثار وي را تشكيل مي دهد.قرن ششم،روزگار بروز و ظهور تفاسير مهمي چون كشّاف، مجمع البيان و كشف الاسرار و عدة الابرار است.در چنين عصري،ابوالفتوح نيز تفسيري تمام از قرآن به دوستداران اين كتاب تقديم مي كند.تفسيري از وحي نامه الهي كه برخوردار از اعجاز است و به باور ابوالفتوح شاخص آن (اعجاز)، فصاحت و بلاغت و يا نظريه صرفه است.به نظر مي آيد وي تحت تاثير سيد مرتضي متكلم برجسته شيعي در ميان همه نظرات پيرامون اعجاز به اين قول نزديك تر است.5
اين تفسير بعد از سال 510 يا بنا به گفته علامه قزويني بين سال هاي 510 تا 556 به رشته تحرير در آمده است.6 روض الجنان، تفسيري است كلامي ـ روايي و برخوردار از خصوصيات ادبي و كما بيش ذوقي.نثر فارسي اين تفسير، استوار و در عين حال آميخته با ويژگي هاي ادبي قرن پنجم و ششم هجري؛به گونه اي كه جنبههاي ادبي اين تفسير ضمن پژوهشي،بطور مستقل مورد بررسي قرار گرفته است.7
باري،اين تفاسير قبل از خود همچون تفسير طبري،تبيان،تفسير ثعلبي، كشاف و…. بهره گرفته و بدون ترديد در تفاسير بعد از خود ، همچون تفسير گازر و تفسير منهج الصادقين، تاثيري مستقيم داشته است.
به نظر مي رسد اين تفسير هنوز ظرفيتهاي لازم را براي بررسي و تحقيق در خود نهفته دارد و ميتواند باز هم از جنبه هاي مختلف كلامي، ادبي،روايي و …. واكاويي شود،از جمله از زاويه نگاه مفسر به علوم قرآني.
علوم قرآن به تمام دانشهايي اطلاق ميشود كه در خدمت فهم بهتر قرآن قرار ميگيرد و شاخص آن علومي نظير، شأن نزول،ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه،مكي،مدني، اعجاز و…. مي باشد.امروزه در اين حوزه گسترده مي توان از مباحث جديدي چون قصه در قرآن، زبان قرآن و تأثير مباحث هرمنوتيكي در تفسير به عنوان دانشهاي پيرامون در علوم قرآني سخن به ميان آورد.8
قرآن پژوهان و مفسّران به سهم خود چه در آثاري مستقل و چه در لابلاي تفاسير خويش به اين مهم پرداختهاند و هر كدام با رقم زدن و قلمي كردن آثار گرانسنگ،گام هاي استواري را در راه فهم بهتر قرآن برداشتهاند.بررسي علوم قرآن در تفسير ابوالفتوح مجالي وسيع و فراتر از حدّ اين مقاله ميطلبد.نگارنده صرفاً برخي از انواع علوم قرآن،نظير ناسخ و منسوخ، احكام و تشابه،تفسير و تاويل را با توجه به بضاعت اندك خود در اين بررسي كرده است.
اصطلاحات تفسير و تاويل از واژگان كليدي در علوم قرآني است.مفسران در مقدمه تفسيرهاي خويش و محققان علوم قرآني در آثار ماندگارشان به معنا شناسي اين دو واژه پرداختهاند.
برآيند كلي تعريف تفسير از نظر آنان چنين است كه تفسير به بيان معاني و مراد الفاظ و عبارات قرآن كريم و تاويل به درايتها و استنباطها و توجيه متشابهات و معاني باطني الفاظ قرآني ناظر است.9 ابوالفتوح رازي نيز از مفسراني است كه در مقدمه تفسيرش اين مهم را از نظر دور نداشته است.وي از ديدگاهي پيروي كرده كه بر آن است تفسير از لحاظ لغوي مشتق از سفر و مقلوب آن است و تصريح مي كند تفسير به معنا كشف است.10در اينجا استناد ابوالفتوح، گفته ابن دريد است:«اصل كلمه از تفسره است و آن آب بيمار باشد كه بر طبيب عرضه كنند تا در او نگرد و دستور خود سازد تا به علت بيمار راه برد چنان كه طبيب به نظر در آن كشف كند از حال بيمار،مفسّر كشف كند از شأن آيت قصه و معني و سبب نزول او ابوالفتوح از معناي اصطلاحي تفسير چنين تعبيري دارد :
تفسير ، علم بسبب نزول آيت باشد و علم به مراد خداي تعالي از لفظ تعاطي آن نتوان كردن الّا از سماع و آثار.11
در جايي ديگر تفسير را بيان معني آيات محكم ميداند.12
ميتوان گفت ابوالفتوح از مفسّراني است كه تفسير را دانشي دانسته كه از طريق آن الفاظ قرآن و مفاهيم آيات روشن مي شود و محوري ترين عنصر آن شأن نزول است.
اگر از معناي لغوي تأويل (يعني رجوع)13 كه ابوالفتوح نيز بدان پاي بند است ، بگذريم از نظر اصطلاحي تأويل در انديشه تفسيري ابوالفتوح معنايي دارد:
تأويل صرف آيت باشد با معني كه محتمل باشد آن را موافق ادله و قراين و اصل او از اول باشد و آن رجوع بود و گفته اند اصل او ايالت بود و آن سياست باشد.14
در ادامه چنين افزوده است:
و تأويل،چون كسي عالم باشد به لغت عرب و علم اصول را متقن باشد او را بود كه حمل كند آيت را به محتملات لغت چون قدحي نخواهد كردن و در اصول قطع نكند بر مراد خدا الا به دليل.15
بنابراين ابوالفتوح همچون مفسران ديگر بين تفسير و تأويل مرزي قائل است.او گفته است:
در عرف اهل علم تفسير، فرقي هست ميان تفسير و تأويل كه بيان معني آيات محكم را تفسير گويند و بيان معني آيات متشابه و دگر وجوه احتمالات را تأويل گويند.16
همچنين در جاي ديگر از تفسير خود با استناد به قول برخي مفسران بيان ديگري از اصطلاح تأويل به دست ميدهد:
تاويل آن باشد كه يؤول اليه عاقبـة الامر، بعضي مفسّران گفتند:مراد به تأويل تفسير است و ضحاك گفت:آنچه عاقبت با آن شود از ثواب و عقاب.17
دو نكته در اين تعريف وجود دارد:يك آنكه تفسير و تأويل دست كم در نظر مفسّران اوليه به يك معناست،18دو آنكه تأويل به معناي فرجام نيك و بد اعمال و اين همان چيزي است كه مفسّران متأخر با الهام از آن تأويل را به معناي فرجام نهايي اعمال چه نيك و چه بد به آن راجع ميدانند.
در تأويل شناسي ابوالفتوح بايد به چند نكته محوري ديگر اشاره كرد:
الف:تأويل با متشابهات قرآن پيوند دارد.
ب:تأويل به معناي تعبير خواب نيز آمده است.
ج :نوعي تأويل هم وجود دارد كه بايد از آن بر حذر بود.
در موضوع نخست،ابوالفتوح بر آن بوده كه تأويل متشابهات ضمن رعايت قواعد آن، بياشكال است و از سوي ديگر راسخان در علم مصداق بازر دانايان به اين متشابهاتاند. از جمله دلايلي كه از نظر ابوالفتوح لازمه عالم بودن راسخان در علم به متشابهات قرآن است اينكه:[چون] راسخان علم تأويل متشابه ندانند و جز راسخان نيز بدانند چه فرق باشد ميان راسخ و ناراسخ و چه فايده بود وصف ايشان در اين جايگاه به رسوخ و ثبوت قدم در علم.19
او همچنين افزوده است:
نشايد در حكمت كه با رسول خطابي كند كه او نداند و رسول از قبل او با ما آن خطاب كند و نه او داند كه چه ميگزارد و نه ما ميدانيم كه چه ميشنويم پس رسول بايد كه داند و بايد كه عالمان رباني از اهل بيت و صحابه او دانند بر خلاف قول اول.20
ابوالفتوح چنان كه آمد دانايان به متشابهات را كه صرفاً پيامبر و اهل بيت كه البته مصداق بارز راسخان علماند،نمي داند بلكه عالمان رباني و اصحاب و پيروان آنان كه به موازين و ضوابط تفسير متشابهات و ارجاع آن به محكمات آشنايي دارند نيز از نظر او ميتوانند در دايره مشمول آگاهان به متشابهات قرار گيرند.ابوالفتوح عقيده دارد در قرآن الغاز و پيچيدگي نيست و اين كتاب چنان كه قرآن مي گويد به لغت عرب فرستاده شده است21؛لذا تصريح ميكند: «جمله قرآن به تفصيل و تبيين وصف كرد جز آن است كه بعضي از او به تأمل و تدبّر توان دانستن».22
بنظر ميرسد مقصود ابوالفتوح تأويل متشابهات است كه با رعايت اصول و قواعد آن ميتوان به آن دست يافت.به بيان ديگر ، تأويل نيز قانونمند است.
ابوالفتوح تأويل را به معناي تعبير خواب نيز ذيل آيات 45 ،37 ،36 سوره يوسف بكار برده است.23
در باور ابوالفتوح نوعي تأويل وجود دارد كه بايد از آن دوري جست و ذيل آيه هفتم سوره آل عمران چنين گفته است:«پس قديم جل جلاله گفت:«تأويل آيت يعني آن وجه معين كه مراد من است كه من بيان نكردهام كسي را،براي صلاحي را آن كس نداند مگر من و اين وجهي نيكوست در تفسير اين آيت».24
اين بيان،اجتناب از تأويل گرايي را مورد تأكيد قرار داده و به نوعي به برخي آيات متشابه ناظر است كه راهي براي وقوف بدان وجود ندارد مانند اينكه زمان قيامت يا خروج دابّه كي و كجاست.25
بدين سان ميتوان گفت كه:در نظر ابوالفتوح متشابهات نيز«مقول به تشكيكاند» برخي آيات آن،با رعايت ضوابط،براي راسخان و جز آنان قابل فهم و درك بوده و برخي ديگر راهي براي فهم آن جز براي خداوند متصور نيست.
در يك تقسيم بندي كلي،بر اساس آيه هفتم سوره آل عمران،آيات قرآني شامل محكمات و متشابهاتاند.يكي از مهمترين مباحث قرآن پژوهي بين مفسّران همواره همين موضوع محكم و متشابه بوده و مفسّراني چون امام فخر رازي،محمد عبده،علامه طباطبايي ضمن اشاره به اختلافات و گونه گوني آراء آنها را به تفصيل مورد بحث قرار دادهاند.26
اين اختلاف در تفسير در حدي است كه به گفته برخي خود اين آيه نيز از متشابهات محسوب ميشود.27
تأويل آيات متشابه و حكمت وجود آن و نيز بحث بر سر مصاديق چنين آياتي،همواره از گفتگوهاي پيراموني موضوع آيات محكم و متشابه بوده است.در اين ميان ابوالفتوح در جاهايي از تفسير روض الجنان از جمله مقدمه آن،اين موضوع را نيز مورد تحليل قرار داده است.او ابتدا به تعريف محكم و متشابه پرداخته و تعاريف زير را براي آن آورده است:
قسمت دوم آن بود كه ظاهر لفظ او مطابق معني او بود در لغت عرب و آن را محكم خوانند مثل قوله «قل هو الله احد» در همين جا او گفته بيشتر آيات قرآن از اين جنس است. ابوالفتوح در تعريف (حدّ) «محكم» چنين اظهار داشته است:حدّ محكم هر آن لفظي باشد كه ظاهرش خبر دهنده بود از معني اش بي اعتبار امري كه ضمّ كنند به آن چنان كه مثالش گفته شده.29
عبارت «بي اعتبار امري كه ضم كنند به آن» يعني بدون لحاظ قرينه و شاهد، خود لفظ به خودي خود ، داراي معنا مي باشد و لفظ ، احتمال معناي ديگري را بر نميتابد.مفسّر ما در جاي ديگري از تفسير با مقايسه تعريف متشابه و محكم،مضمون بالا را تأكيد كرده و گفته است:
قرآن بهري محكم است كه مراد از او به ظاهر بدانند و بهري متشابه است كه معني از او به ظاهر ندانند بل محتاج باشند به دليلي و مفسري كه بيان مراد كند كالصلوة و الزكوة والصوم و الحج و غير ذلك.30
اما تعريف متشابه چنين مي خوانيم:
…قسمت چهارم لفظش مشترك بود از ميان دو معني يا بيشتر و هر يكي از آن روا بود كه مراد بود اين قسمت را متشابه خوانند . حكم او آن بود كه حمل كنند آن را بر محتملات خود و…
حكم و شأن وجود چنين آياتي (متشابهات) از نظر اين مفسر چنين است :
حكم او (آيه متشابه) آن بود كه حمل كنند آن را بر محتملات خود و آنچه ممكن بود كه در لغت آن وجه محتمل بود آن را و دليلي منع نكند از حملش بر آن وجه و قطع نكنند بر مراد خداي تعالي الا به نصّّي از رسول يا از ائمه كه قول ايشان حجت باشد در دين.32
به اعتقاد ابوالفتوح آيه متشابه را تنها از طريق قرينه صحيح ـ كه البته روايت پيامبر و اهل بيت به شرط صحت انتساب سندي و دلالي، جزء اين قبيل قراين است ـ ميتوان به وجه صحيح آن حمل يا تفسير كرد ابوالفتوح همچنين با توجه به وجه تسميه كلمه متشابه آن را لفظي مي داند كه محتمل وجوه معاني گونه گون است كه در معرض شبهه قرار دارند.اين تأويل صحيح است كه آنها را از ترديد و شبهه خارج مي كند بيان او چنين است:
حدّ متشابه آن بود كه مراد از ظاهر ندانند بيدليل و الفاظ مشترك و محتمل را هم،اين حكم بود و براي آتش متشابه خوانند كه بر او مشتبه باشد از آن چنان كه خدا گفت:
ما فرطّت في جنب الله…وقوله فثمّ وجه الله… و جاء ربك…33
ابوالفتوح همه قرآن را از يك نظر محكم و از سوي ديگر متشابه ميداند.او ضمن استناد به آيه 23 سوره زمر34 متشابه بودن همه قرآن را چنين ترسيم كرده است:
كتابي است متشابه يعني بهري ماند در حسن نظم و ترتيب وبلاغت و تناسب و آنچه لايق اين بود و هيچ تناقض نيست و اختلاف،يعني مصدّق بعضي و بهري مقوّي و مبيّن بهري.35
به عقيده ابوالفتوح لفظ «مثاني» در اين آيه به معناي مكرر است و مقصود از متشابه در اين آيه،يعين ويژگي يكنواخت سراسر آيات قرآن و اينكه از نظر مهحتوا و مضمون نوعي شباهيهت بو تصديق بين همه آيات قرآن وجود دارد.هر آيه مويدّد ديگري است و تضاد، اختلاف و اعواج در هيچ يك از آيات قرآني وجود ندارد و شباهت بين همه آيات منتشر و ساري و جاري است.
از ديگر سو،همه قرآن نيز محكم است.استناد مفسر به آيه الر . كتاب احكمت آياته… (هود ، 1/11) است.ابوالفتوح احكام36 را به معناي منع فعل گرفته از آن جهت كه فساد به آن راه يابد. او به نظرات مفسراني چون ابن عباس،قتاده و مجاهد استناد كرده كه بر اساس آن محكم بودن قرآن يعني منسوخ نشدن قرآن با كتابي ديگر و راه نيافتن باطل بدان.37وي مقصود از «احكام» در اين آيه را استحكام و استواري قرآن دانسته و اينكه تناقض و باطل در ان راه نيافته است .
تصريح او به هنگا متفسير آيه 42 سوره فصلت شاهد مدعاي اوست:
«باطل از پيش او نيايد و از پس او آن كه مناقضه و شبهت مشاكلت بر او راه نيابد از جهت لفظ و نه از جهت معنا، قتاده و سدي گفتند شيطان نتواند باطلي در او افزايد يا حقّي از او بكاهاند.39 عدم راهيابي باطل به قرآن تأكيد و نظر خود ابوالفتوح هم هست. لذا ميتوان گفت توصيف قرآن به «احكام» به اين معنا به آيات محكمات فقط اختصاص ندارد و مضامين آيات متشابه نيز از نوعي احكام و استواري برخوردار است و شاخص اين «احكام» نيز عدم راهيابي باطل به كل آيات قرآني است».
ابوالفتوح رازي تعاريف ديگري نيز براي محكم و متشابه آورده كه برخي از آنها عبارت است از:
محكم ناسخ باشد كه بر او عمل بايد كردن و متشابه منسوخ بود كه به ايمان بايد آوردن و به او كار نبايد كردن.محكمات قرآن حلال و حرام و حدود و احكام و فرايض است كه آن را كار بايد بستن و ايمان بايد آوردن و متشابه، امثال و مواعظ و مقدم و موخّر است كه در آن جا چيزي نبود كه كار بايد بستن و محكم آن باشد كه علما تأويل آن دانند و متشابه آن بود كه تأويل آن جز خداي تعالي نداند كالخبر عن قيام الساعة و….40
در بحث متشابه مفسّر آياتي را نظير:قل تعالوا اتل ما حرّم ربكم عليكم تا سه آيه بعدي(انعام،6/151 ـ 154)
و قضي ربك الا تعبدوا الاّ اياه و بالوالدين احساناً(اسراء،17/23)،…ثم اتسوي الي السماء فسواهن سبع سموات (بقره،2/29) و يا الرحمن علي العرش الستوي(طه،20/5) مورد توجه قرار داده و با اينكه تصريح به تشابه بودن آنها نكرده اما رويكرد او در تفسير آيه،نشان از متشابه بودن آنها دارد.براي مثال ذيل آيه ثم استوي الي السماء… در تفسير «استوي» چند قول ميآورد:انتصاب، اعتدال، تمام شباب، قصد و اقبال بر چيزي و استيلا و قهر و غلبه.41 براي هر كدام از اين معاني نيز شاهدي از اشعار عربي آورده، و در نهايت همان گونه كه خود در تعريف متشابه گفته آيه بايد با توجه به قرائت و شواهدي از آيات قرآني، روايات، ادبيات عرب و… تأويل نشود. در اينجا «استوي» را به معناي قصد ميگيرد و «ثم استوي الي السماء» را به معني «قصد الي الفلق السماء». اما در آيه متشابه «الرحمن علي العرش استوي» «استوي» را به معناي «استولي عليه» بكار گرفته است.شاهد شعري او براي چنين گزينشي اين شعر است:
قد استوي بشر علي العراق من غير سيف و دم مهراق42
او در اين مورد چنين گفته است:
… اي استوي عليه و بر اين تفسير دادند قول خداي را «الرحمن علي العرش استوي» نبيني كه به علي تعديد كرد چنان كه استولي متعدي است به علي و اين وجه در اين آيت هم محتمل بود معني آن باشد كه قهرها و ذللها بالخلق چنان كه گفت:«قالتا اتينا طائعين يعني ذليل و فرمانبردار و خاضع شوند مر خداي تعالي را».43
ملاحظه ميكنيم ابوالفتوح دقيقاً با توجه به همان تعريف كه از متشابه به دست داده و مقام تفسير آيهاي متشابه برميآيد و از بيان گفتههاي مختلف با استناد به شواهدي، يك نظر را ترجيح ميدهد و اين يعني تأويل متشابه.
در ذيل آيه? و قالت اليهود يدالله مغلوله…(مائده،5/64) نيز ابوالفتوح به تفصيل بحث كرده است.او ضمن اشاره به نظر مفسران تابعي همچون مجاهد، سدّي و حسن بصري ديدگاه شيعه و اخباريان را مطرح كرده و سرانجام با برشمردن اقسام «يد» نتيجه ميگيرد كلمه? «يد» در اين آيه به معناي نعمت است.44
يكي ديگر از مهمترين انواع علوم قرآني كه از ديرباز مورد توجه مفسران و قرآن پژوهان و اصوليان قرار گرفته،موضوع ناسخ و منسوخ در قرآن است.45 دانشمند مسلمان بر اين باورند كه نسخ هم در قرآن و هم در سنت رواست درست برخلاف يهوديان كه منكر نسخ در شريعت ميباشند.ابوالفتوح هم از زمره دانشمنداني است كه اين موضوع را مورد توجه قرار داده، هم در مقدمه تفسير و هم در ذيل آياتي كه به نحوي به اين موضوع راجع است.
ابوالفتوح نسخ را از لحاظ لغوي به معناي تغيير و تبديل و مسخ و تحويل دانسته است.46 و در اصطلاح آن را چنين تعريف كرده است:
حد ناسخ و حقيقت او:هر دليلي باشد شرعي كه دليل كند بر زوال مثل حكم ثابت به نصّ اول در مستقبل روزگار بر وجهي كه اگر به آن بودي ثابت بدي به نص اول با تراخياش.47
مفسر ما آنگاه جزئيات بيشتري از اين تعريف ارائه داده و گفته است:
از او براي آن گفتيم دليل شرعي كه اگر دليل عقلي پيدا شود بر زوال مثل حكم ثابت به نص در مستقبل آن را نسخ نخوانند. نبيني كه مكلف چون عاجز نشود يا عقلش زايل شود عبادات از او ساقط گردد به دليل عقل و آن را ناسخ نخوانند يا عقلش زايل شود عبادات از او ساقط گردد به دليل عقل و آن كه اگر نفس به آنچه بدو امر كرده باشد منسوخ كند بدا باشد و بدا بر خداي تعالي روا نبود.48
چنان كه آشكار است ابوالفتوح به روشني دو ركن اساسي در تعريف نسخ را خاطر نشان كرده است يكي آن كه نسخ حتماً دليل شرعي ميخواهد و دوم آنكه فرق است بين نسخ و بدا. نسخ حكم براي خدا جايز است اما «بدا» جايز نيست.49
در جاي ديگري سخن ابن عباس را در تعريف اصطلاح شرعي مورد اشاره قرار داده كه:«مراد از نسخ، نسخ شرعي است از ازالت و ابطال حكم».50 ابوالفتوح منسوخ را چنين تعريف كرده است:
منسوخ آن بود كه حكمش بگردانند يا تلاوتش به تلاوت يا به دليل ناسخ.51
نكته ديگري كه ابوالفتوح در تعريف نسخ مورد تأكيد قرار داده اين است كه:نسخ در امر و نهي شرعي وارد ميشود نه در خبر و ديگر اقسام كلام.
بنابراين نسخ از نظر ابوالفتوح در آياتي كه به مباحث مربوط به قصص و اخبار و يا آيات متشابه ناظر است،وارد نيست.
انواع نسخ در ديدگاه ابوالفتوح رازي
ابوالفتوح نسخ را سه نوع دانسته است.بيان خود او چنين است:
الف:حكم منسوخ بود و تلاوت بر جاي؛
ب:تلاوت منسوخ بود و حكم بر جاي برعكس قسمت اول؛
ج:لفظ و حكم هر دو منسوخ باشد.52
ابوالفتوح همين تقسيم بندي را در ذيل آيه? 106 سوره? بقره نيز تكرار كرده است.53
مصداق نسخ نوع اول را آياتي مانند 240 بقره و 12 مجادله ميداند كه در آنها عدّه زن شوهر مرده از يك سال به چهار ماه و ده روز و نيز برداشته شدن حكم پرداخت صدقه براي نجوا با پيامبر(ص) تصريح شده است.نمونه? ديگري كه به نظر ابوالفتوح مصداق اين نوع نسخ است، آيه? 65 سوره? انفال است كه با آيه بعدي آن(آيه? 66) نسخ شده يعني نسخ حكم ستيز يك مسلمان يا ده كافر با حكم جنگ يك مسلمان با دو كافر.54
مثال نوع دوم از نظر ابوالفتوح آيه مجعول «رجم» است كه از نظر شيعه و خود ابوالفتوح پذيرفتني نمينمايد، مصداق نوع سوم نسخ آيه? مجهول ديگري است كه بر اساس برخي اخبار نادرست حكم ده رضعه به پنج رضعه55 تغيير يافته كه ايت مورد نيز به عقيده? عالمان شيعه نادرست است.56 ابوالفتوح در اينجا صرفاً با عبارت «علي خلاف بين الفقهاء فيه» از كنار اين نوع نسخ گذشته است.اما در يك نگاه كلي ميتوان گفت وي مانند قاطبه? عالمان شيعه به چنين نسخي معتقد نيست.زيرا لازمه? آن قول به تحريف است.شاهد ما بيان ديگري از ابوالفتوح و در جاي ديگر از تفسير اوست آنجا كه گفته است:
آنچه لفظ و حكم منسوخ است آن است كه در اخبار آمده است:كان مما انزل اللّه ان عشر رضعات يحرمن، آنگه منسوخ شد به پانزده رضعه و تلاوت نيز منسوخ شد و اين هر دو در اخبار آحاد است و بر او قطع نيست.57
مفسر ما در ذيل آيه 106 سوره بقره بر جايز بودن نسخ تأكيد دارد و در اين باره نظر يهوديان را مردود اعلام كرده،عبارت وي چنين است:
آيت ردّ بر جهودان است كه ايشان منكر بودند نسخ شرايع را حق تعالي باز نمود كه چنان كه شرايع تبع مصالح بود نسخ او و تبديل او هم تبع مصالح بود تا اگر در اين كتاب كه ناسخ همه كتابهاست و اين شريعت كه ناسخ همه شرعهاست مصلحت نسخ پيدا شود بعضي به بعضي منسوخ كنيم آيتي بر آيتي و حكمي به حكمي چه مصالح خلقان در تكاليف و عبادات ايشان جز من ندانم.58
در ذيل آيه يمحو الله ما يشاء و يثبت…(رعد،13/39) در ضمن اقوالي كه از مفسران ميآورد سخن سعيد بن جبير و قتاده را مورد توجه قرار داده و گفته است:مراد شرايع است و نسخ آن كه خداي تعالي آنچه خواهد محو كند به نسخ و آنچه خواهد به بدل آن اثبات كند تا به محو منسوخ باشد و مثبت ناسخ يا آنچه خواهد نسخ كند و آنچه خواهد بر حكم خود رها كند.
نكته مهم ديگر آنكه شباهتي ميان نسخ و تخصيص وجود دارد كه موجب اشتباه بعضي گرديده است.عدهاي مواردي از تخصيص را در باب نسخ وارد كردهاند و بيدليل در شمار منسوخات قرآن افزودهاند.60 ابوالفتوح رازي در همين بحث بين بدا و نسخ و تخصيص فرق قائل است.او تخصيص را چنين تعريف كرده است:«اخراج چيزي باشد از حكم جمله به دليل»61معلوم است كه اگر نسخ تخصيص هم باشد صرفاً تخصيص زماني است نه نسخ افرادي و غير زماني و دليل نيز در تخصيص ميتواند دليل غير شرعي هم باشد در حالي كه وقوع نسخ صرفاً با دليل شرعي امكان وقوع مييابد.
در اين بخش سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است.ابوالفتوح در تفسير خود در اين خصوص چنين گفته:
نسخ كتاب به كتاب روا بود، نسخ سنت به كتاب روا بود و نسخ كتاب با سنت روا باشد به شرط آن كه مقطوع عليها باشد.62
در مورد اول قبلاً بحث كرديم،مثال نسخ سنت به كتاب نيز آيه? 144 بقره است. از عبدالله بن عباس نقل شده كه نخستين آيهاي از قرآن كه حكم نسخ در آن بيان شده، همين آيه است.63 از آنجا كه درباره رويكرد اوليه پيامبر(ص) به بيت المقدس حكمي در قرآن نيست اين آيه ميتواند ناسخ حكم توجه به بيت المقدس كه مأخوذ از سنت است، باشد.ابوالفتوح در اين زمينه چنين عبارتي آورده است:
اصم گفت:معني روي در آسمان گردانيدن آن است كه خداي وحي كرد به رسول(ع) و گفت من توجه به بيت المقدس منسوخ كردم و هنوز وقت نماز نبود و نگفت روي به كعبه كن.چون وقت نماز در آمد رسول(ع) روي در آسمان ميگردانيد انتظار للوحي تا وحي آمد كه دانست كه نماز درست نباشد بيقبله تا وحي آمد كه فول وجهك شطر المسجد الحرام.64
در مورد نسخ كتاب با سنت (متواتر) دانشمندان اختلاف نظر دارند، بعضي قائل به جوازند مانند نسخ روايت «لاوصية لوارث» كه آيه? وصيت وارث را نسخ كرده است.65 و برخي قائل به منع شدهاند. قائلان به جواز با توجه به آياتي مانند:و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي(نجم،53/3ـ4) بر اين عقيدهاند سنت نيز از جانب خداست.لذا عقلاً چنين نسخي محال نيست گر چه واقع نشده است.66 به نظر ميرسد ابوالفتوح نيز جزء اين دسته است.
ابوالفتوح در شناسه? برخي سورهها، ناسخ و منسوخ نداشتن سورهها را متذكر ميشود مثلاً ابتداي سوره? رعد يا سوره? يس با سوره? مؤمن ميگويد در آن ناسخ و منسوخ نيست.67
سوالي كه مطرح است آنكه آيا به نظر ابوالفتوح به غير از اين موارد ديگر سورههاي قرآن داراي ناسخ و منسوخ است؟! بسيار بعيد است، ابوالفتوح رازي به چنين نظري اعتقاد داشته باشد. آنچه احتمالاً در اينجا ميتوان گفت اين است كه ابوالفتوح در آغاز معرفي سورهها،سخن شيخ طوسي را تكرار كرده و گفته،گفته? شيخ طوسي است نه ابوالفتوح و در يك كلام ميتوان گفت شيخ طوسي و به پيروي از او،ابوالفتوح رازي نام سورههايي كه ناسخ و منسوخ ندارند را به عنوان نمونه ذكر كردهاند.68
در برخي موارد ابوالفتوح رأي كساني را كه به وجود نسخ در آيهاي معتقدند نميپذيرد و ضمن دليل آن را مردود اعلام ميدارد.براي نمونه ذيل تفسير آيه 190 بقره:و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم، كه به ادعاي برخي با آيه 36 توبه و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافه…،نسخ شده چنين گفته است:
آيت محكم است و از احكام او هيچ منسوخ نيست و آن كه خداي تعالي گويد در اين آيت:كار زار كني با آنان كه با شما كارزار كنند منع نكنند از وجوب قتال آنان كه با ما قتال كنند براي آن كه اين دليل الخطاب باشد و آن معتمد نيست چنان كه بيان كرديم.69
ابوالفتوح در تفسير آيه? يسألونك عن الشهر الحرام(بقره،2/217) نسخ ادعايي آيه را مطرح و در جواب كساني كه ميگويند آيه با آيه فاقتلوا المشركين حيث وجدتموه(توبه،9/5) نسخ شده چنين گفته است:
مذهب ما آن است كه هر كس كه اين ماه و اين جاي را حرمت دارد قتال نكند با او قتال نكند و ابتدا نكنند به اذيت او و آن كس كه اين حرمت ندارد با او قتال كنند.
وي اين جواب را رد بر نظر مفسران چون قتاده كه گفته در ماه حرام و در حرم منسوخ است، بيان كرده است.70
نمونه? ديگر را ميتوان در تفسير آيه 34 نساء(آيه متعه) ملاحظه كرد،ابوالفتوح دلايل كساني را كه در مورد اين آيه ادعاي نسخ كردهاند نپذيرفته و به تفصيل پاسخ داده و از جمله گفته است:
«آيت،آيتي است كه محكم و منسوخ نيست و اين مذهب اهل البيت است.هر كه دعوي نسخ كند بر او دليل باشد. دليل ديگر آن كه نسخ قرآن به اخبار واحد روا نباشد.71
در ذيل تفسير آيه كتب عليكم اذا حضر… (بقره،12/180) به ادعاي نسخ اين آيه با روايت لاوصية لوارث چنين پاسخ ميدهد:
نسخ قرآن به خبر واحد درست نباشد و بعضي اصحاب ما را مذهب آن است كه به خبر متواتر نشايد و قول اول درست است.72
او همچنين ذيل همين آيه به ادعاي ديگري كه بر اساس آن معتقدند آيه? مذكور با آيه? 7 سوره? نساء:للرجل نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء… ،نسخ شده چنين پاسخ داده است:
و عجب از آن كسي است كه اين حكايت كرد(آيت منسوخ است به آيت مواريث) از ايشان همانا آن را كه اندكي معرفت بود نگويد كه اين آيت منسوخ تواند بودن به آيت سورة النساء براي آن كه آن جا متوفي مورث پدر و مادراند و در اين آيت وارث با موصي له پدر و مادراند و بين الايتن بون بعيد.73
مثال ديگر تفسير آيه:و علي الذين يطيقونه فديه…(بقره/184) ميباشد كه ادعا شده با آيه فمن شهد منكم الشهر فليصمه(بقره/185) نسخ شده است.ابوالفتوح رازي با استناد به رواياتي از جمله حديث امام صادق(ع) به تفصيل حكم به آيه را بيان كرده و طي آن خاطر نشان كرده بين دو آيه منافاتي وجود ندارد تا يكي ناسخ ديگري باشد بلكه آيه تكليف گروهي را بيان كرده كه روزه از آنان ساقط است و آيه صوم تكليف دو گروه ديگر را كه روزه ماه رمضان و لا اقل آنكه قضاي آن بر آنان واجب است.74 بنابراين از نظر اين مفسر اين دو آيه نميتوانند مصداق ناسخ و منسوخ باشند.
ابوالفتوح رازي در مواردي چند نيز صرفاً به گزارش گفتههاي مفسران حول آياتي كه ادعاي نسخ آنها شده، اكتفا كرده است و يا با گفتن اينكه آيه مخصوص است يا منسوخ و يا اينكه در مذهب ما نسخ اين آيه درست نيست از كنار آيه عبور كرده است. براي مثال ذيل آيه 109 بقره ودّ كثيراًمن اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفاراً احداً سه قول از مفسّران آورده است كه بر اساس آن آيه منسوخ است؛اما بيهيچ داوري.75
نمونه? ديگر ذيل تفسير آيه صفح است:و انّ الساعة لاتية فصفح الصفح الجميل(حجر، 15/85)،ابوالفتوح گفته است:«گفتند:اين آيت منسوخ است به آيت قتال»76 (توبه/39) مثال ديگر در تفسير آيه:الزاني لاينكح الا زانيه(نور،24/3) كه گفته شده با آيه و انكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم(نور/32) نسخ شده است. ابوالفتوح در آنجا گفته است:اين در ابتداي اسلام بود آنگه منسوخ شد اين حكم به قوله تعالي و انكحوا الايامي منكم الايه و اين قول درست نيست بع نزديك ما و اگر چه مذهب بيشتر فقها اين است.در تفسير آيه لا اكراه في الدين(بقره/256) نيز صرفاً قول كساني را كه گفتهاند منسوخ است و ديگراني كه گفتهاند منسوخ است، آورده است.77
نمونههاي ديگري نيز در اين بحث وجود دارد كه براي پرهيز از تطويل از ذكر آن خودداري ميشود.78
مكي و مدني از انواع مهم علوم قرآني به شمار ميآيد.قرآن پژوهان براي شناسايي نوع آيات و سور مكي و مدني ملاكهايي در نظر گرفتهاند. به علاوه بر شناخت اين نوع آيات فوايدي نيز مترتب است كه تفصيل پرداخت آن در اين مجال نميگنجد.79
در روض الجنان اين بحث نمودي بارز و برجسته ندارد.اما در عين حال ابوالفتوح در ابتداي معرفي سورهها، مكي و مدني بودن آيات و سور را مورد توجه قرار داده و با ذكر تعداد آيات سور در شمارش كوفي و بصري و مدني، به نوعي در اين بخش از علوم قرآني نيز وارد شده است. او در اين قبيل موارد حتي اگر آيه يا آياتي بين سورهاي، مدني يا مكي باشد از نظر دور نداشته است.80
بيان علائم شناخت آيات مكي و مدني كه به نحوي در لابلاي گفته هاي مفسران قبل از وي نيز آمده در تفسير ابوالفتوح قابل ذكر است. اينكه هر جا يا ايها الناس آمده،آيه مكياست ولي هر آيهاي كه در آن به «يا ايها الذين آمنوا» خطاب شده آيه، مدني است از نمونههاي بيان اين علائم در تفسير ابوالفتوح است.البته او افزوده كه اين:«قول بر تقريب و تغليب باشد نه بر تحقيق»81
به نظر ميرسد اين معيار كه بر اساس آن اشخاص،پايه و اساس تقسيم بندي مكي و مدني است كه نه در مكه و نه در مدينه فرود آمده است مانند آيه? 85 قصص (انّ الله الذي فرض عليكم القرآن لرادك الي معاد) كه در جحفه82 فرود آمده است.83
در جايي نيز معيار را مكاني فرض كرده است.گواهي آن در معرفي سوره مائده است كه گفته:«جعفر بن مبشر گفت مدني است مگر يك آيت كه در حجة الوداع آمد و هي قوله:اليوم اكملت لكم دينكم، پيداست اين آيه پس از هجرت است(زماناً) اما در مكه نازل شده است».84
بدون شك يكي از فوايد مكي و مدني فهم و تفسير صحيحتر آيات قرآن است.نگاهي به تفسير آيههايي نظير 43 رعد،90 نحل، 60 اسراء در فضاي بحث مربوط به مك و مدني اين نكته را مورد تأكيد قرار ميدهد.85
در پارهاي از موارد ابوالفتوح رازي نيز در تفسير خود به اين نكته بنيادين توجه داشته است.براي مثال در معرفي تفسير سوره? مؤمن گفته است:
اين سوره مكي است در قول مجاهد و قتاده و در او ناسخ و منسوخ نيست در او يك آيت مدني است و هي قوله و سبح بحمد ربك بالعشي و الابكار.
او در توجيه مدني بودن اين آيه اين سخن را آورده است:(گفتهاند) براي آن كه اتفاق است كه فرض نماز به مدينه انزله بود. اما آن را رد ميكند و ميگويد:اين مسلم نيست و اتفاق نيست براي آن كه رسول هنوز به مكه بود كه دو قبله نماز كرد و تحويل قبله به مكه بود».86
پيامبر(ص) فرمود:به جاي تورات به من سبع طوال و به جاي زبور مئين و در عوض انجيل مثاني عطا شد و به مفصّل من برتري يافتم.87
در تفسير روض الجنان چنين نامگذاريهايي وجود دارد و ابوالفتوح به آنها اشاره كرده است.88 او سبع طوال را نام برده است كه عبارتند از 7 سوره? طولاني ابتداي قرآن از بقره تا توبه كه در پي هماند.منظور از مئين از نظر او سورههايياند كه كما بيش صد آيت دارند مانند يونس، هود، يوسف، اسراء و كهف و مثاني كه به جاي انجيل است از نظر وي سورههايياند كه قريب صد آيه دارند.89
تعريف مفصّلات در تفسير ابوالفتوح شامل چند قول است.بر اساس يك نظر مفصل از سوره? محمد تا به آخر قرآن است و ديدگاه ديگر آن را از سوره ق تا به آخر قرآن ميداند.ابن عباس بر آن بود كه از سوره? و الضحي تا به آخر قرآن است. ابوالفتوح در وجه تسميه مفصّل چنين اظهار نظر كرده است:
براي آنش مفصّل خوانند كه فصل بسيار بايد كردن از ميان دو سوره بسم الله الرحمن الرحيم و بعضي ديگر گفتند براي آن كه فصل بايد كردن از ميان هر دو سوره به يكديگري.90
بر اساس رواياتي ابوالفتوح عروس قرآن را سوره? الرحمن دانسته.91 و قلب قرآن را سوره يس92 و حواميم را «ديباج القرآن» معرفي كرده است.93 وي همچنين مسبّحات را شامل حديد، حشر و صف، جمعه و تغابن دانسته است.94
ابوالفتوح در پايان تفسير خود تعداد آيات را در شمارشهاي بصري، مدني، كوفي به ترتيب 6204 ،(6217 يا 6214)؛ 6236 آيه گفته و در نهايت نزول 85 سوره را در مكه و 29 سوره را در مدينه كه البته تأكيد هم كرده كه در اين زمينه اختلاف نظر وجود دارد.95
1.ابوالفتوح رازي؛روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، مقدمه/چهل و چهار، مشهد:آستان قدس رضوي، تصحيح:محمد جعفر ياحقي و ناصح.
10.روض الجنان و روح الجنان،1/24 ـ 33.
11.همان.
12.همان،4/179.
13.در تفسير ابوالفتوح تأويل به معناي عقوبت انسان و عاقبت نيز آمده است.روض الجنان و روح الجنان،5/414 و 8/216.
14.همان،1/24.
15.همان.
16.همان،4/179.
17.همان/150.
18.ابوعبيد قاسم بن سلام از جمله كساني است كه به اين موضوع تصريح كرده است.سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، 4/167.
19.روض الجنان و روح الجنان،4/183.
2.همان/پنجاه و نه.
20.همان.
21.سوره? يوسف، آيه? 2.
22.روض الجنان و روح الجنان، 4/183.
23.همان،11/75 و 76 و 87.
24.همان،4/184.
25.الاتقان في علوم القرآن،3/11.
26.ر.ك:مفاتيح الغيب،2/417؛ المنار، 3/165 ـ 263؛الميزان،3/31 ـ 38.
27.تفسير صحيح آيات مشكلة قرآن/226.
28.روض الجنان و روح الجنان،1/3.
29.همان/5.
3.همان،5/148.
30.همان، 10/150.
31.همان،1/4.
32.همان.
33.همان/5.
34. الله نزل احسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني…(زمر، 39 /23)
35.روض الجنان و روح الجنان،16/317.
36.ابوالفتوح احكام را از صفات فعل گرفته و بر اساس آن نتيجه گرفته كه قرآن محدث است، روض الجنان،2/23.
37.همان،10/227.
38.لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد(فصلت، 41/42).
39.روض الجنان و روح الجنان، 17/85.
4.ابن شهر آشوب مازندراني، معالم العلماء/141، چاپ نجف:1961 م/1380 هـ.
40.همان،4/175 ـ 176.
41.همان،1/189.
42.بدون شمشير و خونريزي بر عراق استيلا يافت.
43.روض الجنان و روح الجنان،1/189 ـ 190.
44.همان،7/54 ـ 55.
45.نسخ عبارت است از رفع امر ثابتي در شريعت به جهت ارتفاع مدت آن امر، خواه از احكام تكليفي باشد و خواه از احكام وضعي و چه از مناصب الهي باشد و چه غير از آن، از اموري كه به خداوند به عنوان شارع برميگردد.ابوالقاسم خوئي،البيان/277 ـ 278.
46.روض الجنان و روح الجنان، 2/99.
47.همان،1/6.
48.همان، و نيز 2/100.
49.براي تفصيل بيشتر ر.ك:همان، 2/101.
5.روض الجنان و روح الجنان، 10/237؛12/286.
50.همان/100.
51.همان، 1/7 و 2 / 101.
52.همان، 1/ 6 ـ 7.
53.ما ننسخ من آية ننسها نأت بخير منها أو مثلها(بقره، 2/106)، روض الجنان و روح الجنان، 2/101 ـ 102.
54.همان/101.
55.شايان ذكر است كه در دو جاي اين تفسير كه اين بحث مطرح شده، بين پنج وضعه و پانزده وضعه خلطي صورت گرفته است.(ر.ك:همان،1/7 و 2/102).
56.همان،1/7.
57.همان،2/107.
58.همان،2/98.
59.همان،11/237.
6.همان، مقدمه/پنجاه و چهار، ور.ك:عسكر حقوقي، تحقيق در تفسير ابوالفتوح، 1/24، تهران دانشگاه: تهران، 1346.
60.زرقاني، مناهل العرفان،2/184.
61. روض الجنان و روح الجنان،2/101.
62.همان/102.
63.مجمع البيان،1/420.
64.روض الجنان و روح الجنان، 2/209.
65.البرهان في علوم القرآن،2/31.
66.مناهل العرفان،2/244.
67.روض الجنان و روح الجنان،11/173؛16/128 و 17/1.
68.در مورد ناسخ و منسوخ نوعي تفسيم بندي وجود دارد كه بر اساس آن سورههايي كه ناسخ و منسوخ ندارند 43 مورد و سوره هايي كه ناسخ و منسوخ دارند 25 يا 31 مورد، سوره هايي كه فقط يك آيه? ناسخ دارند 6مورد، و سورههايي كه لفظ آيه منسوخ دارند 40 سوره، كه درست نيست(ر.ك:البرهان في علوم القرآن، 2/33، ابن حزم، الناسخ و المنسوخ/10 ـ 12).
69.روض الجنان و روح الجنان،3/69.
7.تحقيق در تفسير ابوالفتوح، 1/56 ـ 213.
70.همان/201.
71.همان/315 ـ 317.
72.همان،2/341.
73.همان.
74.همان،3/18.
75.همان،2/109 ـ 110.
76.همان،11/341.
77.همان،3/413.
78.ر.ك:همان،6/203.
79.البرهان في علوم القرآن،1/187، النوع التاسع.
8.ر.ك:مباحث في علوم القرآن/10، و نيز، محمد علي مهدوي راد، سير نگارشهاي علوم قرآني/8 ـ 12.
80.براي نمونه بنگريد به:روض الجنان و روح الجنان،5/231؛8/119؛13/292؛19/239؛و….
81.همان،5/231 و نيز ر.ك:همان،2/92.
82.جحفه منطقهاي بين مكه و مدينه و ميقات اهل شام بوده است.(لغتنامه دهخدا،ج 16، ماده ج)
83.روض الجنان و روح الجنان،15/179.
84.همان،6/214 و 1/91.
85.ر.ك:علامه طباطبايي، الميزان،13/137، 143؛18/28؛11/386 ـ 387.
86.روض الجنان و روح الجنان، 17/1.
87.طبري، تفسير طبري،1/34، چاپ:بولاق.
88.روض الجنان و روح الجنان،1/16.
89.همان، و نيز 9/162 و 18/2.
9.شيخ طبسي، مجمع البيان،1/80؛ابن عاشور، التحرير و التنوير،1/10؛ آرتور جفري، مقدمتان في علوم القرآن/173؛ بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن،2/147.
90.همان،1/17.
91.همان، 18/238.
92.همان، 16/128.
93.همان،17/1.
94.همان، 19/1.
95.همان، 20/487.